کلاس ریاضی

آموزش مجازی ریاضی

کلاس ریاضی

آموزش مجازی ریاضی

درباره بلاگ
کلاس ریاضی

هدف از راه اندازی این وبلاگ آشنا کردن دانش آموزان با روش های نوین آموزشی در رشته ریاضی است.

طبقه بندی موضوعی
 

 

                             
پزشک و جراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت.بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه داشته باشیم.دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانهاست و شما میخواهید من 16 ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و به راه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده. خسته و کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی راشنید: بفرما داخل هرکه هستی. در باز است...دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند، پیرزن خنده ای کرد و گفت: کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری.دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد، در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود و هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان میداد.پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، دکتر رو به او گفت: بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.پیرزن گفت: و اما شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...دکتر ایشان گفت: چه دعایی؟
گفت: این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از ما دور است و دسترسی به او مشکل و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتارشود. پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند.دکتر ایشان در حالی که گریه میکرد گفت: والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن واداشت... تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باو رنداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند...

وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند...

                     

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۷
اکرم دولت آبادی

نظرات  (۷)

۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۲۴ ریحانه منافی
واقعا خیلی زیبا بود ممنون.
۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۵ شقایق کاظمینی زاده
بله واقعا خداوند به هر کاری تواناست.خیلی جالب بود.باتشکر
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۶ فاطمه کردی
خیلی خیلی  زیبا بود ...
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۱۶ پگاه بستانیها ملکی
عالی بود خانم
۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۱۸ حنانه ضرابی
ممنون خیلی جالب بود ....
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۳۱ معصومه خرسند
سلام. ممنون جالب بود.
پاسخ:
تشکر
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۴ زهرا قربانی
واقعا قشنگ ایشالله خدا تو درسامون هم کمکمون کنه
پاسخ:
انشاالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی